Tuesday, January 17, 2012

دلم برای آزادی سوخت وقتی گلشیفته را آزاد! دیدم ...

برای کشته شدگان صدسال آزادی خواهی و برابری طلبی در سرزمینم
برای سردارخان و باقر خان
میرزاکوچک خان
مصدق ها
گلسرخی ها
نداها و سهراب ها
و هزاران هزار که جانشان را تقدیم این راه کردند
برای مظلومیت این آزادی خواهی در سرزمین زرتشت
که مزه پیروزی هایش با شرنگ چماق غیر خودی های متحجر و خودی نماهای ساده لوح آنچنان تلخ میشود
که گاه به زندگی در زندان و تحجر بسنده میکنیم و عطای آزادی را به لقایش میبخشیم ...

آنچه قلب هر ایرانی را به درد خواهد آورد عریانی یک هنرپیشه نیست.
در هر جامعه آزاد میتوان این حق را برای هرکس قائل شد که به هرشکل بخواهد لباس بپوشد اما
آیا در این اوضاع مبارزه علیه تحجر محض، این حرکت جز خوراک تبلیغاتی و بهانه برای سرکوب بیشتر جامعه روشنفکری چه ارمغانی برای ما خواهد داشت؟

آیا جز این است که اکثریت جامعه ایران چه متدین ها و چه غیر متدین ها از این قبیل طرز فکر عریان چندان لذت نمیبرند؟
آیا آنها که این را نشانه آزادی و شجاعت میدانند حاظر هستند همین حرکت را در مورد خواهر و یا مادر خود ببینند؟

من به طرفداران این حرکت به شدت مشکوکم ... معتقدم دشمن ما الگوی اسب تراوا را خوب میداند

آنچه که اتفاق افتاد تو بگویی خوب و من بگویم بد، اما اثری جز خوشحالی دشمنان متحجر و نا امیدی آزادی خواهان راستین نخواهد داشت.

0 دیدگاه:

Post a Comment